به گزارش آرمان اصفهان؛ آوریل ۱۹۴۵، ارتش سرخْ برلین را که مقر پیشوا و فرماندهی رایش در آن قرار دارد کاملاً محاصره کرده است. در ساعات اولیۀ ۲۹ آوریل، هیتلر با معشوقهاش اوا براون ازدواج میکند و صبح هم صبحانۀ مختصری با معشوقۀ سابق و همسر فعلیاش میخورد. بعدازظهر متوجه میشود که موسولینی دستگیر شده است.
فردای آن روز، ۳۰ آوریل، هنگامی که نیروهای ارتش سرخ یکی دو بلوک بیشتر با مقر فرماندهی رایش فاصله نداشتند، هیتلر با شلیک گلوله خودش و همسرش را میکشد. کسانی که آنجا بودند جسدهای آنها را بیرون میآورند و با بنزین میسوزانند.
این روایتِ رسمی و آشنایی است که تا کنون دربارۀ مرگ هیتلر شنیدهایم. در این سالها هم کم و بیش، شایعاتی شنیده بودیم که هیتلر خودکشی نکرده بود و جسدی که سوزانده شده، نه جسد او که جسد فردی ناشناس است.
این مسئله مخصوصاً برای کسانی جالب بود که با علاقه، فعالیتهای شکارچیان نازیها را دنبال میکردند، زیرا آنها در این سالها بسیار دیده و شنیده بودند که کسانی از سران حزب نازی که با هویتی جعلی در کشورهای مختلف و حتی در آلمان زندگی میکردند، شناخته و محاکمه شدهاند. اما اگر بگویند هیتلر، شخصِ اول حزب نازی، هم از کسانی بوده که از ماجرا جان سالم به در برده است و بعد از زمانی که گفته میشده مرده، مدتها زندگی کرده است، جالبترین قصهای خواهد بود که دربارۀ نازیها شنیدهایم.
اما آیا این شایعات واقعیت دارد؟ از ظواهر امر اینطور برمیآید که هیستوری چنل۱، یا حداقل سازندگان سریال مستندِ «شکار هیتلر۲»، این مسئله را جدی گرفتهاند.
پخش این سریال از دوم نوامبر یا یازدهم آبان ماه آغاز شده – و البته میتوان آن را روی سایت اینترنتی شبکه نیز تماشا کرد. سریال روایت چند نفر متخصص ردیابیِ افراد و به اصطلاح «شکارچیِ نازی۳» است که بعد از دسترسی به صدها سند دربارۀ سرنوشت هیتلر پس از تاریخی که اعلام شد خودکشی کرده است جستجوی خود را آغاز میکنند. اینها سندهایی هستند که اف. بی. آی در سال ۲۰۱۴ آنها را از طبقهبندی خارج کرده است و بیشتر آنها، آنطور که در این سریال به ما گفته میشود، دربارۀ زندگی هیتلر بعد از ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ هستند.
قسمت اول، «شکار آغاز میشود۴»، به ما نشان میدهد که چند نفر متخصص در لسآنجلس مشغول بررسی این اسناد هستند. بر مبنای چیزی که از اسناد به دست میآید، اگر هیتلر بعد از ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ زنده مانده و قرار است سرنخی از او به دست بیاید، باید این سرنخ را در آرژانتین جستجو کرد. محلی که انتخاب میکنند روستایی دورافتاده در آرژانتین به نام چاراتا۵ است، جایی که مشخص میشود جامعهای از افراد آلمانی در آن وجود دارد و در آن، علاوه بر انگلیسی و اسپانیولی، آلمانی هم زبان رایجی است. گروه اکتشافی در آن روستا به ساختمانِ مدرسۀ آلمانیِ قدیمیای برمیخورند که در آن اسناد و تصاویری وجود دارد، اسنادی دال بر علائق نازیستیِ معلمان و دانشآموزان.
آنها پیرمردی از بازماندگان آلمانیهای ساکن آن روستا در آن دوران را پیدا میکنند و او تأیید میکند که مدیر، معلمان و دانشآموزان مدرسه علائق نازیستی داشتهاند. حتی بعداً مشخص میشود مدیر مدرسه، کارلز باک، یکی از افراد شناخته شدۀ حزب نازی است. آنها همچنین در اسناد به این جمله میرسند که هیتلر در یک شهرک زیرزمینی در آرژانتین زندگی میکند که هیچکس از آن خبر ندارد.
تیم جستجو با پرسوجو از افراد محلی، به ملکی میرسد که در آن زیرزمین عجیبی وجود دارد؛ دیوارهایی سیمانی که انگار برای محافظت از افراد در برابر حملههای نظامی ساخته شده و دو کانال دراز هم روبروی هم، روی دیوارهای آن برای جابجایی هوا قرار دارد تا ساکنان بتوانند اگر لازم شد حتی تا چند هفته در آن زیرزمین زندگی کنند. البته این فقط یک زیرزمین کوچک با یک اتاق است، اما وجود آن، با معماریای شبیه به معماریِ راهروهای زیرزمینیِ مقر رایش، احتمال وجودِ شهرکِ زیرزمینیِ بزرگتر را تقویت میکند.
این بررسیها توجه تیم جستجو را به مکان دومی جلب میکند: میسیونی۶ که در دل جنگلهای آرژانتین قرار گرفته است و بیشتر از هفت ساعت با چاراتا فاصله ندارد.
در قسمت دوم میبینیم که تیم جستجو به این جنگل و به دیدار سه ساختمان نیمه مخروبۀ عجیب میرود؛ ساختمانهایی که با سنگهایی به دقت تراشخورده ساخته شدهاند و معماریای اروپایی دارند و مشخص است که آنها را معماران محلی نساختهاند.
ساختمان اول ساختمانی است شبیه به یک خانه با تمام امکانات رفاهی و-آنطور که راویِ مستند به ما میگوید- مشخص است که برای زندگی کسی ساخته شده که عادت به زندگیِ راحت و نسبتاً سطح بالا دارد.
ساختمان دوم و سوم مرموزترند و در نهایت به نظر میرسد از یکی از آنها آب به سمت دیگری هدایت میشده که شاید برای به گردش درآوردن یک توربین و تولید برق بوده باشد. بودن چنین ساختمانهایی در وسط جنگل، آن هم با شواهدی – مانند قوطیهای کنسروِ آلمانی با تاریخ اوایل دهۀ ۱۹۴۰ – این احتمال را تقویت میکند که کسی از نازیها در آن زندگی میکرده است.
سریال به ما شواهد دیگری هم میدهد، مثلاً اینکه هیچکس از کسانی که در زمانی خودکشی هیتلر در ساختمان رایش بودهاند مرگ او را به چشم ندیدهاند. یا اینکه هیچکس جسد او را از نزدیک مشاهده نکرده و همه آن جسد را پیچیده در پتو دیدهاند، در حالی که فقط سرش بیرون بوده و بعد هم جسد سوزانده شده است. علاوه بر این، ظاهراً آزمایشهای دی. ان. ای که روی بقایای جسدی انجام شده که ارتش سرخ شوروی ادعا کرده متعلق به هیتلر است، نشان میدهد که آن جسد متعلق به یک زن است.
اما این تمام ماجرا نیست. به ما شبکهای از تونلهای زیرزمینی که در تمام زیر شهر برلین گسترش یافتهاند نشان داده میشود که هیتلر هم قطعاً در روز خودکشی به آن دسترسی داشته است و این سؤال آزارنده مطرح میشود که آیا دیکتاتوری که به چنین شبکهای از تونلهای محرمانه دسترسی داشته -که اتفاقاً دیوارهای سیمانی آن بسیار شبیه به زیرزمینی است که در آرژانتین دیدیم- خودکشی میکند؟
آیا این شواهد نشان میدهند که هیتلر نمرده بود؟ آیا اف.بی.ای و دولت امریکا از زنده بودن و محل زندگی او خبر داشت یا اینها تنها احتمالات است؟ آیا هیتلر در آرژانتین زندگی میکرد؟ یا در جای دیگر؟ سرنوشت او چه شد؟ بالاخره چگونه از دنیا رفت؟ اینها سوالاتی است که احتمالاً در قسمتهای بعدیِ این سریال به برخی از آنان پاسخ داده خواهد شد.
نوشتۀ مهدی رعنایی