البته اين بحث ناظر به نفي ورزش قهرماني نيست، و البته وجوهي نظير غرورآفريني ملي و همگرايي و انسجامبخشي اجتماعي خاصه در مقاطع بحران، در بطن چنين فعاليتهايي نهفته است و شاهد مثالهاي فراواني نيز بر چنين مسئلهاي – آرامش سياسي در پرتو مسابقات يا آوردگاههاي ورزشي در منطقه خاصي از جهان- در طول تاريخ موجود است؛ لكن نگارنده در اين جا تنها ميكوشد از زاويه خدمات اين فعاليت به انديشه غرب از چند نظرگاه، به يك تحليل دست يابد.
در چنين وضعيتي ورزش را با يك نگاه ميتوان به عنوان يك سرگرمي و بازي ديد كه بشر از ديرباز به آن مشغول بوده و گاه ميتوان با يك نگاه اجتماعي و فرهنگي ناشي از فضاي مدرن نگريست كه اثرات متقابلي بر فرهنگ جوامع ميگذارد. در هر دو صورت ميتوان تأملي فلسفي بر ابعاد چنين حقيقتي داشت.
پرده اول: ورزش، تفريح يا غفلت؟
انسان تحت مديريت غرب، با اتوماسيوني شدن صنعت و توسعه ارتباطات الكترونيك، اوقات فراغت زيادي پيدا كرده است. شايد اگر در اين اوقات اموري مهم نظير مطالعه تاريخ، فلسفه يا دين را وجه همت خود قرار ميداد؛ نگرش و بينش او نسبت به كارويژه اصلي و هستي شناختياش تغيير ميكرد. لكن طبيعي است براي پرهيز از خطرات مواجه شدن با حقيقت پوچي غرب، با تفريحهاي اغواگر و غفلتآفرين، همه وقت او را مديريت و اشغال كند. تفريحاتي كه همه ظرفيتي ذهني او را فرابگيرد و اصلاً اجازه انديشيدن به مسائل مهمتر و فراتر از ماده را به وي ندهد.
ورزش حرفهاي در نگاه عمومي اكنون از يك فعاليت بدني به يك فعاليت صرف هيجاني تبديل شده و به همين دليل است كه پرحاشيهترين ورزش دنيا همچون فوتبال، از قضا پرمخاطبترين ورزش دنيا نيز هست. حتي غالباً حواشي فوتبال شامل زندگي خصوصي ورزشكاران، يا حاشيههاي يك مسابقه و حرف و حديثهاي پيش و پس از بازيها حتي از خود بازي مخاطب بيشتري دارد. از همين روست كه ضربه سر زينالدين زيدان به سينه بازيكن ايتاليا در فينال جام جهاني 2006، حتي بيشتر از خود مسابقه ديده ميشود و متكثراً مورد بحث در تمامي جرايد دنيا قرار ميگيرد. يا حتي در كشور خودمان حواشي ورزشي چون فوتبال كه در يك جُنگ تلويزيوني با نام «90» مجتمع است، بيشتر از نفس مسابقات اهميت مييابد و حتي فراتر از آن به يكي از پرمخاطبترين برنامههاي صدا و سيما تبديل ميشود. گو اينكه غفلتزدگي در جهان امروز، بزك شده و نام «تفريح» (entertainment) بر خود گرفته است تا كسي از چنين وضعيتي لب به شكوه نگشايد.
پرده دوم؛ ورزش و سياست
غرب از ابتدا كوشيده است تا از ورزش، ابزاري براي غفلتورزي جوامع نسبت به مسائل كلان مستحدثه در جهان پيرامون استفاده كند؛ اما از قضا چه در دنياي غرب و چه غير آن، در بسياري از موارد همين ورزش به اصطلاح غيرسياستزده، آوردگاهي براي نزاعهاي سياسي و حتي تمدني بوده است. لذت ما از برد شيرين تيم واليبال مقابل امريكا و سر و صداهاي رسانهاي متعدد پيرامون چنين بازي، يا شعارها و بروزهاي استقلالخواهانه حاميان كاتالانها از اسپانيا در ورزشگاه بارسلونا در بازيهاي مهم اين تيم، نشان ميدهد كه در كمترين حالت، اين فعاليت بستري جهت بروز تعارضات و تمايلات سياسي و تمدني است.
سياست سياستزدايي، كه البته در سينماي غرب نيز ترويج ميشود؛ در ورزش قهرماني هم در حد يك شعار مطرح است. لكن امريكا درست همانند همين سينماي هاليوود، خودش به اين سياست ترويجي اعتقادي ندارد. از تبعيضهاي مسلم در تقسيم سهميههاي مسابقات جهاني كه انعكاس نگاه غربي به جهان يا همان دو گانه استعمارگر- مستعمره است بگذريم؛ يكي ديگر از بهترين شاهدهاي مثال نبرد معروف به «بازي قرن» بين دو شطرنجباز روس و امريكايي در اثناي جنگ سرد است.
در سال 1972 و اوج جنگ سرد جيمز فيشر امريكايي در مسابقهاي سخت توانست بر اسپاسكي از شوروي پيروز شود و 45 سال حاكميت اين كشور بر شطرنج را پايان بخشد. امريكا پس از اين برد چنان تبليغات سنگيني به راه انداخت كه اين پيروزي ورزشي را به نحوي پيروزي سياسي بر ايدئولوژي كمونيستي شوروي تلقي كند؛ بازياي كه به گفته بازيكن امريكايي حتي از بازي بوكس «محمدعلي كلي» و «جو فريزر» مشهورتر شد.
يكي ديگر از اهداف اصلي ترويج ورزشها و تهييج عموم مردم به گرايش به چنين فعاليتهايي كه به كشورهاي ديگر نيز سرايت كرده تبليغ و توسعه «دموكراسي» و جامعه مبتني بر آن در جهان است. غرب معتقد است ورزش يكي از عناصر مهم و عمده در دموكراسي است و ميتواند عامل مهمي براي تربيت دموكراسي در يك كشور باشد. از اين رو ورزش دقيقاً ابزار دست سياستهاي دموكراسيخواهي امريكا در جهان قرار ميگيرد و برخلاف تئوريهاي نظري كه ورزش را از سياست جدا ميخواند، به طور كامل از فعاليتهاي ورزشي استفاده سياسي به عمل ميآورد.
پرده سوم؛ ورزش و اقتصاد
ورزشِ مدرن، پاي خود را از سطح سياست بسيار فراتر گذاشته و بنيان خود را با هستيشناسي و تفسير مدرن از عالم به خوبي تطبيق داده است. سرمايهمحوري و سرمايهپروري چنان كه در عالم مدرن مدار حركت جهان و جهانيان تلقي ميشود، گرايش چنين تفكري در ورزش نيز تعميم يافته است به گونهاي كه ورزش را بيش از هر چيز به «صنعت» تبديل كرده است. صنعتي كه از قضا در جهان كسب و كارش گرفته و همپاي تجارت و صنعتهايي چون «اسلحه»، «پوشاك» و «مواد مخدر» سرمايهداران غرب را به نان و نوا ميرساند.
شايد در نگاهي كه در پيشامدرن به مقوله ورزش وجود داشت، سودآوري از ورزش اينقدر شاخ و برگ نداشت. در يونان باستان و مسابقات المپيك، هدف سرگرمي بود و نهايتاً دستفروشان و فروشندگاني كه هنگام مسابقات به المپيك ميرفتند از اين ورزشها متمتع ميشدند؛ اما امروزه اين گونه نيست و هر گوشه از ورزش به محل سرمايهاندوزي تبديل شده است. از خدمات حرفهاي ورزشي نظير مباحث مربيان، ورزشكاران و سالنهاي ورزشي گرفته؛ تا كالا و تجهيزات ورزشي نظير كفش و پوشاك و تجهيزات، تا رسانههاي سراسري و محلي پوششدهنده وقايع ورزشي و تا رويدادهاي خاص ورزشي همه بيش از آن كه بخشهايي از تفريحي به نام ورزش باشند؛ منابعي براي كسب درآمد بيشتر صاحبان ثروتاند. تازه اينها سواي از ميليونها نفري است كه به واسطه حواشي اين صنعت و مسائلي چون شرطبنديهاي گسترده در پي كسب سود هستند.
در اين ميان هيچ چيز بدتر از «كالاشدگي» ورزشكار نيست. شيء شدگي (comodification) اصلي در جامعه سرمايهداري است كه معتقد است هر چيزي حتي جان انسان را ميتوان خريد و فقط قيمت آن فرق دارد.
همانطور كه گفته شد چنين نگاهي به ورزش، آن را از يك نگاه تربيتمحور به صنعتي سودنگر تبديل كرده است. رضا داوري اردكاني استاد فلسفه معتقد است: «(ورزش آن چيزي است كه) آدميان به اقتضاي ساحت صفا و صدق وجودشان و نه براي كسب سود و رسيدن به مقصود به آن ميپردازند. با توجه به اين معني اگر در خدمت مقاصد سوداگرانه و سياسي درآيد چون وسيله مناسبي براي رسيدن به اين مقاصد نيست اگر با آن به بعضي از اين مقاصد (مثل سودهاي كلان) بتوان رسيد، ديگر بازي نخواهد بود و چه بسا كه يك نمايش خوب باشد.»
و نيز تصريح ميكند: «اينكه مسابقات ورزشي با چه سودها و سوداها ملازم است و در پس پرده ظاهر آن چه صلاحها و فسادها وجود دارد مطلبي است كه به اصل و ماهيت بازي ربط ندارد بلكه به تجاري شدن ورزش و تبديل آن به يكي از مظاهر قدرت بازميگردد. فوتبال يا هر بازي ورزشي براي مردم و تماشاگران بازي است اما براي صاحبان باشگاهها و گردانندگان بازيها و بازيگران و دلالها و مؤسسات شرطبندي و… صرف بازي نيست بلكه مجال سوداگري پرشهرت و پرمنفعت است.»
فرجام سخن
به راستي، بيمسامحه و توهمزدگي، «سينما» و «ورزش قهرماني» را ميتوان دو بال غرب براي ترويج مباني مدرن تلقي كرد. اصالت كاميابي و لذتمحوري (هدونيسم) براي بشري كه نياز به محفلي براي تخليه بار رواني فشارهاي زندگي مدرن دارد، توسط ورزش ارضا ميشود و با انضمام صنايع جنبي از جمله جاذبيتهاي جنسي به كمال مطلوب غرب ميرسد. در چنين شرايطي تماشاي مسابقات و حس ارضاي نفس و تخليه هيجانات، صرفاً به امري لغو يا از سر تمايلات نفسي بدل ميشود كه ميتواند پازل سبك زندگي غربي را تكميل كند.
سكولاريسم پردههاي اخلاقي را در ورزش چنان دريده است كه نميتوان حتي در خوشبينانهترين حالت، كاركرد ترويج اخلاقي براي ورزش قهرماني در نظر گرفت.
ورزش فينفسه گرچه يك فعاليت جمعي محسوب ميشود اما هماكنون بيشترين خدمت ورزش حرفهاي غربي به فرديت و فردانگاري است. معرفي قهرمانان فردي (انسانِ تراز با فرهنگ مدرن) در قالب اسطورههاي ورزشي كه برندي را به تن ميكنند كه بازار غرب توصيه ميكند، عينكي را بر چشم ميزنند كه مورد تبليغ غرب است و حتي عطري را استعمال ميكنند كه بايد محل كسب سود و منفعت غرب از مصرفكنندگان باشد.
چنين تقدس پوچي براي يك قهرمان ورزشي – درست همانند قهرمانان هاليوودي- تا جايي به پيش رفته و سخيف ميشود كه لباسهاي زير و تكههاي موي اين افراد در مزايدههاي عمومي با قيمتهاي گزاف به فروش گذاشته ميشود.
در خاتمه تكرار اين بحث ضروري است كه نگارنده خود نه ضد ورزش است، و نه ضد نو شدن؛ و چه بسا پيش از نگارش همين متن پاي يكي از مسابقات المپيك ريو تا پاسي از شب پلك بر هم ننهاده است! اما گريزي نيست از بيان برخي حقايقي كه مستندات گواه بر صحت چنين كاركردهايي است. حقايقي كه غرب مثل خيلي ديگر از مسائل با بزك كردن آن ميكوشد تا چهرهاي تزئين، ترميم و تحريف شده از يك واقعيت اجتماعي بر ما عرضه دارد. حال آن كه ما بتوانيم از چنين آوردگاهي طعمه خود را بدون باج دادن به صياد، صيد كنيم بحثي مفصل است كه از قضا نيازمند تأمل جدي و برنامهريزي اجتماعي است.
مجموعه آنچه گفته شد را اگر بخواهيم در يك عبارت جمعبندي كنيم، ميتوانيم بر چنين وضعيتي «مديريت غفلت» نام بنهيم. غرب به شدت ميكوشد تا بشريت را از حقيقت دور كند و با جهاني غفلتزده آشنا سازد. غفلت از آنچه بودهايم. غفلت از آنچه هستيم. غفلت از آنچه بايد باشيم.
منابع:
1. داوري اردكاني، رضا، گفت و گو با نشريه اطلاعات حكمت و معرفت، فروردين 95
2. رمزي، هايدن، احياي فراغت در قرن 21: احياي اوقات فراغت در قرن 21، پيوند هنر ورزش و فلسفه
3. ساداتي، سيدشهابالدين، گلستانه، ورزش از ديدگاه مكتب فرانكفورت، صفحه102
4. آقاپور، سيدمهدي، پژوهشي در زمينه مقايسه اهداف و مباني ورزش در دو نظام غرب و اسلام، نشريه دانشگاه انقلاب، شماره 59، آبان 67