به گزارش آرمان اصفهان؛ امام و قيام عليه ظلم «ضالين»امام خميني(ره) انديشمندي است كه توانست بين نظر و عمل در جامعه به يك اجماع و وحدتي برسد و آن به اين صورت است كه بر مبناي نظر سياسي و اجتماعي اسلام و تشيع توانست به عرصه عمل وارد شود و مفاهيمي كه تا آن دوره تنها در عالم نظر باقي مانده بود را به عرصه عمل بياورد و به منصه ظهور رساند.
اوج و نتيجه انديشه سياسي و اجتماعي امام در ظهور و بروز انقلاب اسلامي است؛ كه خود به نوعي احياكننده انديشه ديني در سپهر سياستِ جهان است. اين موضوع خود سبب شد تا نظام جهاني را به پتانسيل دين در امر حكومتداري متذكر كند و از اين روي در برابر نفوذ و عالمگير شدن انديشه غرب كه ذاتاً اومانيستي و سكولار است ايستادگي كند. از جمله عناصري كه در انديشه امام خميني نقش اساسي دارند دو مفهوم «عدالت» و «ظلمستيزي» هستند؛ چه آن كه بهواسطه ظلمستيزي ميتوان به عدالت رسيد.
اما يك نكته اساسي اين است كه تا قبل از وقوع انقلاب اسلامي دنيا تماماً رو به سوي نظام حكومتي ليبرال دموكراسي داشته است ولي امام خميني با بيان نظريه ولايت فقيه در شيوه حكومتداري دوباره به دنيا اعلام كرد كه ميتوان با دين نيز در عصر حاضر حكومت كرد و از اين رو به نوعي پايههاي انديشه غربي به طور عام و ليبرال دموكراسي و ساير اشكال حكومت غير ديني را به چالش كشيد.
و اين به گونهاي شد كه بعد از آن جامعهشناسان و سياستشناسان را مجبور كرد كه در انديشههاي خود پيرامون وقوع انقلابها تجديدنظر كنند و از سوي ديگر تأثير انديشه امام و انقلاب اسلامي در نظام بينالملل امروزه نيز به گونهاي بوده است كه در منطقه شامل تحولات با منشأ اسلامخواهانه متعددي هستيم.
يكي از مشخصههاي اصلي انديشه امام خميني(ره) از اسلام، همان برداشت سياسي ايشان از آن است. به گفته ايشان: «اسلام تمامش سياست است. . . سياست مدرن از اسلام سرچشمه ميگيرد.»(صحيفه امام ج21ص 402و403.)امام خميني (ره) تفسيري را از دين ارائه ميدهند كه در آن اسلام برخلاف مكتبهاي غيرتوحيدي در تمام شئون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت دارد( همان).
امام خميني به عنوان يكي از شخصيتهاي مؤثر قرن بيستم در حوزه سياسي و اجتماعي شناخته شده است. حركت سياسي اجتماعي امام چالشهاي اساسي را با غرب به وجود آورده است. فهم اين چالشها از آن رو اهميت دارد كه ميتواند آينده انقلاب اسلامي در برابر دنياي غرب را بهتر ترسيم كند.
امام و قيام عليه مسير «ضالين»
امام درباره عدالت ميفرمايند: «سه راه هست: يك راه مستقيم، و يك راه شرقى؛ مغضوب عَلَيْهِمْ و يك راه غربى؛ «ضالين». شما به همين راه مستقيم كه راه انسانيت، راه عدالت، راه جانبازى براى اسلام و عدالت اسلامى است برويد» (امام خميني، تفسير سوره حمد: 233).
«هر يك از انبيا كه آمدند، براى اجراى عدالت آمدند و مقصدشان هم اين بود كه اجراى عدالت را در همه عالم بكنند لكن موفق نشدند. حتى رسول ختمى- صلى الله عليه و آله و سلم- كه براى اصلاح بشر آمده بود و براى اجراى عدالت آمده بود و براى تربيت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به اين معنا»(صحيفه امام، ج 12: 480).
نكته مهم اين است كه امام اساساً براي تحقق عدالت بيش از هرچيز به دنبال مبارزه با فساد بودند و غالباً از منظر ظلمستيزانه بر همراهكردن آحاد جامعه و تودهها در همه زمينهها تأكيد دارند. امام براي مبارزه با فساد؛ حضور آحاد مردم را تنها راه ميدانستند. چه آنكه اگر حضور اقشار مختلف مردم در صحنه جامعه پررنگ شود، سيستم نظارتي قدرتمندي شكل ميگيرد كه هيچ فرد يا گروهي نميتواند از آن فرار يا سوءاستفاده كند. در زمينه عدالت امام شكلگيري فرهنگ ظلمستيزي را مدنظر دارد.
جامعهاي كه زير بار هيچ ظلمي نميرود. اگر حكومت اسلامي توانست حقش را بگيرد كه هيچ، اگر نه خودش قيام ميكند و مقابله.
در چنين شرايطي حاكم و حكام هم نميتوانند رفتارها و منش ناعادلانهاي را در پيش بگيرند، چراكه دير يا زود با واكنش توده مردم روبهرو خواهند شد:«كوشش همه مردم بايد اين باشد كه زير بار ظلم نروند. همان طورى كه ظلم حرام است، زير بار ظلم رفتن هم حرام است. مظلوم شدن غير زير بار ظلم رفتن است. آدم بايد تا آنجا كه قدرت دارد زير بار ظلم نرود. يك وقت زور است ديگر، چه بكند؟
بايد تن ندهد به ظلم. كوشش كند كه ظلم را برطرف كند. در دستورات اسلام است كه اگر كسى آمد توى خيابان، حمله كرد به كسى بكشيدش.
دفعش كنيد و لو كشته بشود. اگر كسى آمد حمله كرد به شما، ولو بخواهد مالتان را ببرد دفعش كنيد، ولو كشته بشود. جلو ظلمش را بگيريد. نبايد انسان تن در بدهد به اينكه يك كسى بيايد به او ظلم كند. حكومت اسلامى اگر پيدا شد قطع ريشه ظلم است. يعنى حاكمش هم نمىتواند ظلم بكند. رئيس دولتش هم نمىتواند ظلم بكند. اولاً موظف است نكند. ثانياً بخواهد بكند نمىگذارند او را. حكومتهاى اسلامى حكومتهاى عدالت است.
براى عدالت آمده اند. حكومتها نيامدند كه به مردم بزرگى بفروشند. حكومتها خدمتگزار بايد باشند.
اگر از خدمتگزارى تخلف بكنند خلاف موازين اسلام است. اين طور نبوده است كه حكومتهاى صدر اسلام بخواهند كه يك آقايى به مردم بفروشند. بخواهند كه قدرتمندى كنند. آنها براى خدمت به مردم و جنگهايى كه مىكردند هم، خدمت به مردم بوده و تمام اقداماتشان براى اين بوده است كه مردم را نجات بدهند»(صحيفه امام، ج 11: 264.)
ظلمستيزي، گفتمان جريان ساز امام
مفهوم «ظلم» هرگز در علوم انساني مطرح نشده است، نه اينكه ساحت علوم انساني و حوزههاي پژوهشي علم از ظلم بري است، اما ظلم هرگز به عنوان يك متغير در پژوهش علوم انساني وارد نشده است. شايد اگر ظلم وارد گفتمانهاي رايج مدرنيته ميشد خيلي زود بنيانهاي مدرنيته را از بين ميبرد. اما امام خميني (ره) با ابراز اين مفهوم به عنوان يكي از مفاهيم اساسي انقلاب اسلامي؛ در برابر نظام سرمايهداري و سلطه غرب ايستادگي كرد و براي همين هم انقلاب اسلامي درست نقطه مقابل تفكر غرب قرار گرفت.
امام خميني(ره) بدواً به بهانه بياعتنايي به شريعت عليه حكومت پهلوي قيام نكرد؛ بلكه او معترض ظلم حكومت پهلوي شد. به عبارت ديگر در پي تحقق عدالت عليه عالم كنوني قيام كرد. امام در تاريخ 26 فروردين 1343 طي سخنرانياي در تحليل قيام 15 خرداد1342 فرمود: «شما ديديد كه روزنامه اطلاعات در روز سه شنبه هجدهم فروردين نوشت كه روحانيون بحمدالله خيلي جاي خوشوقتي است، بعضي مجلات هم نوشته بودند، لكن اين بيشتر منتشر ميشود، جاي خوشوقتي است كه مقامات روحاني با دولت موافقت كردند در انقلاب شاه و ملت. رفتند تهران اعتراض كردند كه آقا اين روحاني را معرفي كنيد؛ اين خميني است؟ تا ما بگوييم عليهالعنه. ساير علما كدامند؟ خوب معرفي كنيد دست بگذاريد رويش.
اين علماي اسلام در ماوراي جو هستند؟ اينها كه با شما يك قرارداد سري كردهاند، خوب اسم ببريد. آقا اگر مردي اسم ببر؛ بگو كه خميني، توي حبس ما رفتيم پيش او و او گفت كه بر گذشتهها صلوات! خميني غلط ميكند همچو حرفي ميزند خلاف دين اسلام؛ خميني ميتواند تفاهم كند با ظلم؟ غلط ميكند. خميني آنجا هم كه بود، تو حبس هم كه بود مجد اسلام را حفظ ميكرد، ميتواند حفظ نكند؟ اسلامي كه پيغمبر اسلام اينقدر زحمتش را كشيده است؛ ائمه هدي اينقدر خون دلش را خوردهاند؛ علماي اسلام اينقدر زحمت كشيدند؛ خميني و امثال خميني ميتواند كه يك چيزي بگويند كه بر خلاف مصالح اسلام باشد؟ خميني را از جامعه بيرون ميكنيم»(صحيفه امام ج اول:290.)
روحالله نامداري در پاياننامه ارشد خود عنوان كرده است كه معمولاً در انديشه سياسي ظلم يك مسئله حاشيهاي انگاشته ميشود و ذيل حكومت مطرح است اما آنچه از آثار امام برميآيد اين است كه حكومت ذيل مبارزه با ظلم مطرح شده است (نامداري، 1390) و اين مسئله بوده است كه هم سبب پيروزي انقلاب اسلامي شده است و از سوي ديگر نيز حفظ اين موضوع سبب و علت استمرار اصلي انقلاب اسلامي است و زماني كه حاكميت ذيل مبارزه با ظلم تعريف شود، آنگاه مسيرش مبارزه با اشرافيگري و مبارزه با استكبار و قدرتهاي مستكبر در عرصه بينالملل است.
همچنين امام در نامهاي به سيدحميد روحاني مورخ انقلاب اسلامي متذكر ميشوند: شما بايد نشان دهيد كه چگونه مردم، عليه ظلم و بيداد، تحجر و واپسگرايي قيام كردند و فكر اسلام ناب محمدي را جايگزين تفكر اسلام سلطنتي، اسلام سرمايهداري، اسلام التقاط و در يك كلمه اسلام امريكايي كردند(صحيفه، ج 21: 240.)
امام خميني در جايي عنوان ميكنند: يكي از مباني اختصاصي شيعه، مبارزه با ظلم و دولتهاي ظالم است. ديكتاتوري از اول پيدايش و بروز آن، شيعه عليه آن زور و ستم مبارزه كردهاند. در ساير مذاهب، مذهبي مثل شيعه نيست كه قيام عليه باطل بنمايد، اين از خصوصيت بارز شيعه است(صحيفه، ج 5: 70.)
از اينجا متوجه ميشويم كه ريشه تفكر انقلابي امام خميني را بايد در انديشه ائمه(ع) جست و جو كرد و اين موضوع به اين معناست كه انقلاب اسلامي همان استمرار حركت انبيا و ائمه (ع) است.
انديشه امام (ره) در برابر ظالمان جهاني
امام خميني(ره) دايره ظلمستيزي را به فراسوي مرزها كشيده و تن دادن به ظلم را در برابر قدرتهاي استكباري سببساز بازتوليد بيقانوني جهاني ميداند:
انظلام بدتر از ظلم است، اعتراض كنيد، انكار كنيد، تكذيب كنيد، فرياد بزنيد. بايد در برابر دستگاه تبليغات و انتشارات آنها دستگاهي هم اين طرف به وجود بيايد تا هرچه به دروغ ميگويند، تكذيب كند. بگويد دروغ است… (صحيفه، بيتا: 106.)
امام در پيام به مسلمانان ايران و جهان و زائران بيتالله مينويسد: موعظه خدا را يادآور مى شويم كه اني تَقُومُوا للهِ مثنى و فُرادى ثُمَّ تَتَّفَكروا؛ براى خدا قيام كنيد و از تنهايى و غربت نهراسيد، مساجد بهترين سنگرها و جمعه و جماعات مناسبترين ميدان تشكل و بيان مصالح مسلمين مى باشند. امروز دولتها و سرسپردگان ابرقدرتها اگر چه به جنگ جدى با مسلمانان برخاستهاند و همچون دولت هند مسلمانان بيگناه و بىپناه و آزاده را قتل عام مىكنند ولى هرگز جرئت و قدرت تعطيل مساجد و معابد مسلمين را براى هميشه ندارند و نور عشق و معرفت ميليونها مسلمان را نمى توانند خاموشكنند.
در عين حال اگر آنان مساجد و محافل مذهبى و سياسى علماى اسلام را به تعطيلى بكشانند و حتى علماى اسلام را در ملأ عام به دار كشند، خود دليل مظلوميت اسلام و موجب توجه بيشتر مسلمانان به روحانيت و پيروى از آنان مىشود. مگر نه اين است كه خداوند از علما پيمان گرفته است كه در برابر ستم ستمكاران و ظلم جنايتپيشگان ساكت و آرام نمانند؟
مگر نه اين است كه علما حجت پيامبران و معصومين بر زمين هستند؟ پس بايد علما و روشنفكران و محققان به داد اسلام برسند و اسلام را از غربتى كه دامنگيرش شده است نجات دهند و بيش از اين كلت و حقارت را تحمل نكنند و بت سيادت تحميلى جهانخواران را بشكنند و با بصيرت و سياست چهره منور و پر اقتدار خود را آشكار سازند و در اين راستا، دو چهرهها و روحانىنمايان و دين به دنيافروشان و قيل و قالكنندگان را از خود و از كسوت خود برانند و اجازه ندهند كه علماى سوء و تملقگويان ظلمه و ستمگران، خود را به جاى پيشوايان و رهبران معنوى امتهاى اسلامى بر مردم تحميل كنند و از منزلت و موقعيت معنوى علماى اسلام سوءاستفاده كنند.
روحانيون متعهد اسلام بايد از خطر عظيمى كه از ناحيه علماى مزور و سوء و آخوندهاى دربارى متوجه جوامع اسلامى شده است سخن بگويند، چراكه اين بيخبران هستند كه حكومت جابران و ظلم سران وابسته را توجيه و مظلومان را از استيفاى حقوق حقه خود منع و در مواقع لزوم به تفسيق و كفر مبارزان و آزاديخواهان در راه خدا حكم مى دهند كه خداوند همه ملتهاى اسلامى را از شرور و ظلمت اين نااهلان و دينفروشان نجات دهد (صحيفه، ج 20: 338.)
امام در اينجا از دو نوع روحانيت حرف ميزند؛ يك نوع روحانيتي كه در برابر ظلم ايستادگي ميكند و با آن ميجنگد و به نوعي اين روحاني انقلابي است كه به نوعي نسبت به اسلام و مسلمين داراي خودآگاهي راستين ميباشد و نوع ديگر روحانيت يا به قول امام آخوندهاي درباري هستند كه توجيهكننده ظلم و ستمهاي حكومتهاي ظالم و ستمگر هستند.
امام مبارزه با ابرقدرتها را وظيفهاي ميدانستند كه از سيره انبيا الگوبرداري شده بود و از اين رو انديشه ايشان استمرار حركت انبيا بود.
همه انبيا آمدند و با قلدرها دعوا كردند… هر كس نگاه كند به سيره انبيا از صدر عالم تا حالا، مى بيند كه آنى كه اطراف انبيا جمع شدند مظلومها هستند، آنى كه مقابل انبيا بودند قلدرها بودند… و يك دسته هم مستضعفين جامعه هستند كه اكثريت و يك اكثريت محروم هستند، اين دسته هم با شما هستند… مقصد اين بوده است كه ريشه استكبار را از جهان بكنند و مردم را از اين ظلمهايى كه بر ايشان ميشود نجات بدهند. از اين جهت، دو طايفه به شما توجه دارند: يك طايفه مستكبرين و سودجوها و طوايفى كه به آنها وابسته هستند.
آنها را توقع نداشته باشيد كه با شما صلح بكنند، آنها هم نخواهند صلح كرد… سيره انبيا از صدر عالم تا زمان خاتم همين بوده است كه در مقابل اين قدرتهايى كه ظالم بودند… هيچ اشكال ندارد كه اين برنامه، شما اگر در خارج تحقق پيدا كند، تمام مظلومهاى جهان دورش جمع مىشوند (صحيفه امام، ج 18: 507.)
امام خميني (ره) با به منصه ظهور رساندن انديشه ولايت فقيه در قالب انقلاب اسلامي و با بيان شعار نه شرقي و نه غربي در پي احياي يك نظم جايگزين براي جهان بودند و با احياي مفاهيمي همچون ظلمستيزي كه هيچ گاه در علوم انساني جايگاهي نداشتند قدرتهاي سلطهگر را به چالش كشيدند.
آن چه كه در انديشه امام بسيار مهم است عدالتمحوري با توجه به روحيه ظلمستيزي است كه آن را در اسلام ناب محمدي متجلي ميداند و اسلام امريكايي را آفت و مانع تحقق اسلام ناب ميداند. از اين رو با احياي انديشه اسلام ناب بود كه امام توانست بين نظر و عمل پيوند دوبارهاي برقرار كردند و نظم نوين دنيا را به چالش بكشاند و مسير حاكميت انديشه سياسي را دوباره احيا كند.
نویسنده : پيمان محمودي
منابع:
– صحيفه امام خميني (ره) جلد 1و 5و11و12و 18و 20 و 21
– امام خميني، بيتا، ولايت فقيه، قم، آزادي
– امام خميني، تفسير سوره حمد
– نامداري، روحالله (1391)، نسبت تمدن اسلامي و مدرنيته از ديدگاه امام خميني(ره)، پاياننامه مقطع ارشد جامعهشناسي دانشگاه باقر العلوم(ع